ژان ژنه نابغه دزد و منحرف که ژان پل سارتر درباره زندگی و تحلیل آثارش کتابی در ششصد صفحه به نام ژنه مقدس، کمدین و شهید نوشته و منتقدان وی را بزرگترین شاعر درام نویس فرانسه پس از جنگ می دانند و نمایشنامه هایش همچون کلفت ها و بالکن در پاریس غوغا کرده و در برادوی پر فروش ترین برنامه چند سال اخیر گردیده، به سال 1910 در یک زایشگاه عمومی مخصوص فقرا از مادری ناشناس و پدری ناشناس تر متولد می شود. در کودکی به دارالتأدیب فرستاده شد. در آنجا دست به دزدی زد و به همین خاطر بیرونش کردند. سپس وارد ارتش شد و پس از چند روز چمدان افسر خود را برداشت و به اسپانیا گریخت و به بارسلون رفت و در محله بدنام «باریوشینو» که پایگاه سرقت و فحشاء و انحراف بود منزل گزید. از آنجا به ایتالیا، آلبانی، یوگسلاوی، اتریش، چکسلواکی، لهستان و آلمان هیتلری رفت. در بلژیک پالتوی کنسول فرانسه را دزدید و مجموعه تمام این ولگردی ها را در کتابی به نام خاطرات یک دزد فراهم آورد. در 1938 در پاریس به زندان افتاد و در 1945 پس از آزادی پاریس از چنگ نازی ها از طرف رئیس جمهور وقت، ونسان اوریول، بخشیده شد. تا این زمان ژنه آثار دیگری مانند معجزه گل سرخ و محکوم به مرگ را منتشر کرده بود. پس از آن دست از دزدی کشید تا به نوع دیگری از دزدی بپردازد: تا شاعر شود، نمایشنامه بنویسد و به وسیله سازمان های نشر کتاب شیوه دزدی خود را تغییر دهد. خود او می گوید: با شاعر شدن – اگر شده باشم – به دزدی که بودم خیانت کردم.
آثار ژنه نمایشگر عصیانی است بر ضد دنیای قراردادی و اجتماع قلابی. اجتماعی که قبل از آنکه به دنیا بیاید، از آن بیرونش کردند. طردش کردند و او نیز با تمام قوا با آن به مقابله پرداخت و ارزش آن را به هیچ گرفت. ژنه انسان عاصی و تنهای قرن ماست که در دنیایی که برای او نیست می خواهد زندگی کند.